165- حمید

تو عروسی که بودیم جمعمون جمع بود و من هم داشتم آمار دوستانی رو میگرفتم که ازشون بی اطلاعم

یه دفعه یاد حمید افتادم و فهمیدم که به تازگی رفته انتاریو (دقیقا اگر بخواید اینجا)

حمید جزو باهوشترین آدم هایی بود که به عمرم دیدم

هنوز هم ناراحتم از رفتنش

تعداد دوستان نزدیکم که جلای وطن کردند دو رقمی شده

-----------

164- گند

دلمون خوش بود که به هر چی گند زدن به بیوتکنولوژی گند نزدن

اما ...

--------------

لحظاتی قبل با یکی از بهترین دوستان دوران زندگیم خداحافظی کردم

حیف که کسی تو این مملکت قدرش رو ندونست، ولی اروپایی ها بورسش کردن

فعلا که 5 سال تعهد خدمت داره (برای اون ها) و بعدش هم بعید میدونم برگرده

حیف که رفت.

موفق باشی علیرضا در هر جای این کره خاکی که هستی

--------------

خودمم پاشم بار و بندیلم رو جمع کنم برم اصفهان

163- ایران

امشب فرصتی پیش اومد تا بخشی از تاریخ ایران مابین سال های 1911 تا 1914 رو بخونم

باید بگم عاملی که باعث حفظ استقلال ما شد جنگ جهانی اول بود!!!

ظاهرا این کشتارها تنها راه نجات ایران در اون برهه زمانی بوده

فردا هم میرم اصفهان، پس تا دوشنبه در خدمت عزیزان نخواهم بود

162- مروان

امروز تو خونه یکی از بچه ها، دوستی سوری رو دیدم

اون زمان که ارشد میخوندم با ایشون هم دانشکده ای بودم

امروز هم خوشحال بود و هم ناراحت

خوشحال از تولد ششمین فرزندش و ناراحتی از خونه خرابیش!

(اون زمان ها تعریف میکرد که هزینه ای که از دولت سوریه میگیره رو به پدرش میده تا خونه ای در حلب براش بسازه. ظاهرا خونه بزرگ و مجللی هم بوده. خودش هم با تجارت زیتون ارتزاق می کرد و از سوریه و لبنان زیتون به ایران میاورد. چند روز پیش تو درگیری ها خونه با خاک یکسان میشه و ایشون هم خونه خراب

چند سال پیش که من برای آخرین بار دیده بودمش، سه تا بچه داشت که همشون رو هم تو ایران به دنیا آورده بودند. الان رسونده به شش تا. چه پشتکاری دارن اینا!)

حالا یه خاطره ای هم ازش بگم بد نیست. ایشون فارسی رو مثل بلبل حرف میزنه. ولی وقتی پیش اساتید می رفت جوری صحبت می کرد که انگار فارسی رو سخت می فهمه و اون ها هم دلشون به حالش می سوحت و نمره قبولی رو بهش میدادن.


161- نیازمندی ها

به یک جزیره جهت مهاجرت نیازمندیم!

این جزیره باید دارای مشخصات زیر باشد:

1- خالی از سکنه باشد

2- آب شیرین داشته باشد

3- در قلمرو هیچ کشوری نباشد

------------

امروز صبح تو آز نشسته بودم و داشتم PCR میگذاشتم که یکی از دوستان دوران لیسانس زنگ زد و برای ازدواجش دعوتم کرد. بقیه رو میشد پیچوند، ولی این یکی رو نمیشه

یادش بخیر! در عصر جاهلیت چقدر اذیتش کردیم. 

یه سر میرم اصفهان و برمیگردم...


160- استبداد

همونطور که میدونید ایران در زمان مظفرالدین شاه قاجار مشروطه شد، ولی جانشین او محمدعلی شاه قاجار مجلس رو به توپ بست و آزادی خواهان رو به قتل رساند یا زندانی و تبعید کرد.


در میان نوشته های اون دوران بیانیه سه عالم اصلی شیعه اون روزگار رو دیدم که برای من بسیار جالب بود.

تاریخ این اعلامیه مربوط به 105 سال پیش هست



ادامه نوشته

159- فیلم

الان دپرسم در حد تیم ملی!

کسی فیلم درست و حسابی سراغ نداره پیشنهاد بده؟

--------------

یعنی گوگل با خودش چی فکر کرده؟

158- شهرام

دوستی داریم که اسمش الماس!!! هست ولی اصرار داره که بقیه شهرام صداش کنن

دلیلش هم برای من مجهوله!

ایشون امروز پریدن!

رفت ایتالیا

پارسال تقریبا همین موقع ها مدتی مهمان من بود

هر چند قیافه غلط اندازی داشت

ولی قلبا بچه خوبی بود

اون زمان بنده خدا روش نمیشد جلوی من با نامزدش صحبت کنه، ساعت ها میرفت بیرون و زیر درخت نارون تو سرما چمباتمه میزد و می حرفید

امروز تنها رفت چون نامزدش حاضر نشد باهاش بره

ظاهرا تک دختر خانواده بود و به اون ها وابسته

یادش بخیر

157- اندر احوالات ما

از کار دوستان سر در نمیاریم!

یوزر و پس رو از روی اینترنت ما ورداشتن و در عوضش آپلود فایل ها رو تعطیل کردن!

یه فایل ورد 50 کیلویی رو نمیتونم بفرستم واسه دکتر

------------

با دوستان نشستیم و طبق معمول مثل پیرزن ها غر میزنیم

یکی از دوستان پیشنهاد کرده که پاشیم بریم یه جزیره متروکه گیر بیاریم و خودمون یه کشور تشکیل بدیم!

حکمت اینکه میگن نباید زیاد درس خوند و آدم ممکنه قاطی کنه، اینجور مواقع مشخص میشه

-----------

تو همین حین که دوستان در حال افاضه فیض هستند و انتظار تایید هم از من دارند

داشتم به این فکر می کردم که علیرغم همه ناعدالتی ها و کمبودها

یه جیزهایی هم دارم که باعث دلخوشی من هستند

این که امیدم به خداست و میدونم جز او کسی رو ندارم

این که هنوز دوستانی دارم که با دیدن من از یه فرسخی نیششون باز میشه

این که هنوز خیلی آلوده دنیا نشدم و تا حالا نشده که آرزوی فلان ماشین و بهمان ساختمون رو داشته باشم

این که سعی میکنم آزارم به احدالناسی نرسه و ...

------------

این روزها بساط ازدواج دوستان قدیم گرمه و تماس می گیرن و اصرار زیاد که واسه مراسماتشون برم

آخه عزیزان دل برادر

باور کنید برای من مشکله که یک روز به شرق برم و فرداش به شمال و پس فرداش به غرب


باز هم دوستان دور هم نشستیم و نگران آینده خودمون

5 تا دانشجوی دکتری که دارن درسشون تموم میشه و رزومه عالی دارن

ولی به فکر این هستند که برن مسافرکشی

دلمون گرفته

آرایش میکنم تاشوهر پیداکنم!


ادامه نوشته

«لحظه‌ای از حقیقت» یا کلکسیونی از دروغ؟


ادامه نوشته

السلام علیکم یا اهل بیت النبوه



گورستان گردی

اربعین حسینی رو به تمام دوستان گرامی تسلیت میگم

------------

داشتم به دنبال شخصی می گشتم که گذرم خورد به گورستان ملی آرلینگتون امریکا (Arlington National Cemetery)!

تصویر قبر فردی رو دیدم که همسن خودم هست! هر چند او در جنگ دوم کشته شده، ولی تضمینی نیست که همین الان زلزله ای نشه و من هم به سرنوشت او دچار نشم یا فردا تصادف نکنم و ...! مرگ در کمینه! پس بهتره حواسم رو بیشتر جمع کنم...

جنگ چیز کثیفیه! هر چند این شخص از اون سر دنیا پاشده و رفته افغانستان و عراق جنگیده و کشته و سرانجام هم کشته شده، ولی دیدن تصویر خواهری که بر روی قبر برادرش گریه می کنه، قلب منو به درد میاره

حالا این خانوم این فرصت رو داشت که با خیال آسوده در کنار گور برادرش بشینه و زار زار گریه کنه و آروم بگیره. اما 1400 سال قبل، اون وحوش اجازه چنین کاری رو ندادن. اجساد رو سر بریدن و لباس ها رو از بدن ها در آوردن و بر جنازه ها اسب تاختند و خواهران و دختران رو شلاق زدند و ...

لبیک یا زینب

------------

هیچ اعتمادی به پست گذاری من نیست! صرفا این کار زمانی انجام میشه که من بیرون باشم و قاعده خاصی هم برای بیرون بودن من وجود نداره